پدیدهی وام دادن و وام گرفتن چیزی است که تو همهی دنیا رائج است. اختصاصی به یک فرهنگ خاص و مردم یک کشور معینی ندارد. آنچه که هست این است که دین اسلام از یک سو به یک سری از چیزهایی که توی زندگی انسانها وجود داشته جهت و نظم داده مثل همین وام یا قرض و از دیگر سو تو خیلی از بخشهای زندگی تلاش کرده که فرهنگسازی کنه تا نیاز به بعضی از کارها کمتر پیدا بشه.
تا حالا فکر کردید که چرا بعضیها به فکر میافتند وام بگیرند آن هم برای یک سری کارهایی که نباید تو یک جامعه همدل و همراه و صمیمی انجام دادنش نیاز به وام گرفتن داشته باشد. قطعنظر از آنهایی که برای کارهای کلان و سرمایهگذاریهای آنچنانی وامهای رسمی و خیلی بزرگ میگیرند که من و تو فکرش را نمیتوانیم بکنیم. نوع نیازمندانی که دست نیاز به سوی آدمهای خیرخواه و انساندوست دراز میکنند تا پولی را که به عنوان وام میگیرند به زخمی بزنند و مرهمی درست کنند کسانی هستند که اگر واقعا جامعه به وظایف دینی و انسانیاش عمل میکرد این نیازها و نیازمندها پیدا نمیشد.
ثروتمندی که حاضر نیست حقوق معین نیازمندان را از مالش خارج کند و با احترام تقدیمشان کند و خودش زمینه پیدایش پدیده وام و وام گیرنده را درست کرده حالا حاضر میشه که سرریز حسابهای بانکیاش را به عنوان وام در اختیار نیازمندان قرار بده.
به نظر شما اگر یک کاری بکنیم که نیاز درست نشه تا وام گیرندهای نیاز به وامهای جزیی و مقطعی نداشته باشد بهتر نیست، تا اینکه کاری کنیم که ثروتمان انباشته بشه بعد همان حقی که باید محترمانه به نیازمندان واقعی میدادیم حالا رسمی و تشریفاتی و چه بسا همراه با نوعی منت به خودشان برگردانیم.